دو سه شب پیش که نازنین را بغل کردهبودم، به حامد گفتم بعضی حسها هست که نمیتوانی برای دیگران وصفشان کنی و فقط کسی که آن را چشید، درکش می کند. مثلا هر چقدر که در آغوش گرفتن بچه ها خواستنی باشد، باز هم قابل مقایسه با زمانی نیست که حتی به فرزند خودت فکر میکنی.
حالا در ساعت 5 عصر امروز یکشنبه 8 شهریور 88، تمام وجود من پُر شده از لذت «عمو» شدن که نمیدانم چطور آن را برای شما توصیف کنم.
با اشک شوق در چشم، بیصبرانه منتظرم عکسهایش را ببینم . محمد امین ، امشب که به خانه رسید، اولین دیدهها و شنیدههایش را از دنیای پُر سروصدای ما خواهد نوشت.
برای وبلاگش اسمهای پیشنهادی را قبول میکند. دخترها هم به صف !
پی نوشت: این هم از وبلاگ عمو جانم: از روز اول
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.